تعریف رهبری
قبل از پرداختن به بحث تفاوتهای رهبری و مدیریت، میخواهیم به تعریفی دقیق و واحد از نقش رهبری برسیم. رهبر اساسا به چه معناست؟ به چه کسی رهبر میگویند؟ سادهترین و دم دستترین تعریف برای رهبری این است که بگوییم : رهبری یعنی هنر انگیزه دادن به افراد جهت دستیابی به یک هدف مشترک
رهبر اساسا شخصی است که باید دارای ترکیبی از شخصیتها و مهارتهای رهبری باشد تا دیگران را وادار کند که به دنبال او به راه بیفتند. رهبر باید الهامبخش افراد برای آغاز کار باشد. رهبری موثر رهبری است که بتواند ایدهها را با وضوح و شفافیت کامل به اعضای تیم انتقال دهد؛ بهگونهای که افراد به چشماندازی واضح در مورد کاری که قرار است انجام دهند برسند، فرآیند نفوذ در دیگران و برانگیختن آنها برای همکاری با یکدیگر در جهت تحقق هدف های گروهی را «رهبری» می گویند. یا می توان گفت: رهبری استفاده از فرآیند ارتباطات در موقعیتی خاص برای اعمال نفوذ در میان افراد و جهت دادن آنها به سوی مقاصدی مشخص است. و یا رهبری فرآیند نفوذ در دیگران است به طوری که آنها با اشتیاق و جدیت در دستیابی به اهداف سازمانی تلاش نمایند
رهبری را اصولاً "هنر نفوذ در دیگران" می دانند. بدین معنی که پیروان به دلخواه نه از روی اجبار ، از رهبر اطاعت می کنند. بنابراین، منظور از رهبری به طور عام، تأثیر گذاری بر افراد و انگیزش آنان به طوری است که از روی میل، علاقه و با اشتیاق برای دستیابی به هدف های گروهی تلاش کنند
تعریف مدیریت
مدیریت یکی از نقشهای مهم در هر سازمان است و همه کسبوکارها بدان نیاز دارند. مدیریت وظیفه دارد تا تلاشهای مختلف را به سمت دستیابی به هدفی مشخص یکپارچهسازی کند. بر اساس تعریف، مدیریت یعنی هنر انجام دادن کارها و سازماندهی کردن افراد یک گروه. مدیریت یعنی هنر فراهم کردن فضایی آرام برای افراد جهت تمرکز روی انجام دادن وظایف و حرکت بهسوی اهداف از پیش تعیینشده. مدیریت یعنی هنر دانستن اینکه باید چهکاری را در چه زمانی و در بهترین حالت و با کمترین هزینه انجام دهید
درواقع مدیریت را میتوان یک فعالیت هدفمند دانست. مدیریت چیزی است که افراد را به سمت دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده هدایت میکند. مدیریت وظیفه دارد تا با استفاده از منابع محدود، تیم خود را بهطور موثر برای مواجهه با چالشهای پیش رو آماده کند. البته اهداف مدیریت ممکن است از یک شرکت به شرکت دیگر متفاوت باشد. برای مثال، هیئتمدیره یک شرکت ممکن است از مدیر خود انتظار داشته باشد تا سود خالص سالیانه را افزایش دهد، درحالیکه هیئتمدیره شرکتی دیگر از مدیر خود انتظار دارند که دامنه محصولات را گسترش دهد
مدیریت وظیفه دارد محیط داخلی سالمی را برای زیردستانش فراهم کند تا آنها بتوانند کار خود را به طرزی موثر به انجام برسانند. این شامل حصول اطمینان از در دسترس بودن مواد خام، تعیین دستمزدها و حقوق، تشکیل قوانین و مقررات و غیره است. بنابراین میتوان اینگونه خلاصه کرد که مدیریت خوب یعنی موثر و کارآمد بودن. موثر بودن یعنی انجام دادن وظیفه مناسب و کارآمد بودن یعنی انجام دادن درست کارها با حداقل هزینهکرد از منابع موجود و هم چنین فرآیند برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و نظارت بر کار اعضای سازمان و کاربرد کلیه منابع قابل دسترسی برای رسیدن به هدفهای تعیین شده سازمان را «مدیریت» می گویند. «مدیریت» به عنوان « هنر انجام دادن کارها به وسیله دیگران» نیز تعریف شده است. چرا که مدیر با اتخاذ تدابیری برای انجام کارها توسط دیگران و نه شخص مدیر به اهداف سازمان نایل می شود
یک سازمان برای آنکه به اهداف عالی خود دست یابد باید به دو مقوله «رهبری» و «مدیریت» توجه داشت باشد. چرا که در جهان صنعتی امروز صرفاً برخوردار بودن از مهارتهای مدیریتی برای موفقیت یک مدیر کافی نیست، بلکه مدیران باید شناختی اساسی از تفاوت میان «مدیریت» و «رهبری» داشته باشند و بدانند چگونه این دو فعالیت برای تحقق موفقیت سازمان باید با هم ترکیب شوند. شاید در صورت ظاهری چنین بهنظر برسد که مدیران مدیریت میکنند و رهبران نیز کار رهبری را بهعهده دارند، در صورتیکه این نگاه بسیار سطحی و سادهانگارانه است، مدیر، مجموعه کارکردهایی مانند برنامهریزی، سازماندهی، کنترل، هماهنگی و… را انجام میدهد و تلاش میکند اثربخشی سیستم را افزایش دهد، در مقابل رهبر فردی است که سعی دارد با ایدههای جدید و فرآیندهای بدیع و نو سازمان را به سطحی بالاتر از کارکردهای مدیریتی و آنچه سازمان ندارد برساند، با این تعریف مهمترین ویژگی رهبری را میتوان نوآوری و ابتکار عمل دانست . مدیران با این ویژگی میتوانند بهعنوان رهبری دست یابند و برای انجام کار خود تنها به استفاده از قدرت سازمانی خود اکتفا نکنند. چرا که رهبران علاوه بر قدرت مدیریتی دارای قدرت شخصی بوده و دارای پیروانی هستند که با تمام وجود نیات آنها را دنبال و اجرا میکنند. برای اجرای پارادایمی که سازمان قصد دارد از طریق آن به نداشتههای جدید برسد نیاز به رهبری در سازمان دارد و با نقش مدیریتی امکان عملی آن به شدت کاهش مییابد
تفاوت رهبری و مدیریت در چیست؟
این شاید سوالی باشد که ذهن شما را نیز به خود مشغول کرده است. بسیاری از افراد هنوز نتوانستهاند به تفاوت دقیقی بین این دو نقش برسند و گاها رهبری را همان مدیریت و مدیریت را همان رهبری میدانند. دو نقش رهبری و مدیریت در عین تفاوتهای ذاتی با یکدیگر، شباهتهایی نیز با هم دارند و نمیتوان آنها را از هم جدا دانست. اگر بهتر بگویم، این دو درواقع مکمل هم هستند و یک شخص برای هدایت بهتر مجموعه خود به تلفیقی از هردوی اینها نیاز دارد
مدیریت شامل کنترل یک گروه یا مجموعهای از اشخاص برای رسیدن به هدفی خاص است و رهبری به توانایی فرد برای تأثیرگذاری، ایجاد انگیزه و قادر ساختن دیگران برای در پیش گرفتن مسیر موفقیت سازمانی اطلاق میشود. تأثیرگذاری و الهام بخشی دو عامل جداساز رهبری و مدیریت هستند و نه قدرت و کنترل
در هندوستان، ماهاتما گاندی الهامبخش میلیونها نفر شد تا برای احقاق حقوق خود مبارزه کنند و او خود نیز شانهبهشانه آنها پیش رفت و سرانجام در سال 1947 توانست استقلال را برای هندوستان به ارمغان بیاورد. چشمانداز او به رویای همه تبدیلشده بود و این اطمینان را میداد که حرکت آنها به سمت استقلال توقفناپذیر است. جهان به رهبرانی مانند گاندی نیاز دارد که فراتر از مشکلات فکر میکنند، چشمانداز دارند و الهامبخش افراد هستند تا چالشها را به فرصت تبدیل کنند
تفاوتهای رهبری و مدیریت را از جنبههای گوناگون میتوان موردسنجش و بررسی قرار داد. این تفاوتها اساسا شامل طیف وسیعی از مسائل میشود که میتواند بین یک رهبر و یک مدیر تمایز ایجاد کند. در زیر به برخی تفاوتهای رهبری و مدیریت که در کتاب «در مسیر تبدیلشدن به یک رهبر» اثر وارن بنیس آورده شدهاند اشاره میکنیم
مدیر اداره میکند، رهبر نوآوری میکند
مدیر کپی است، رهبر اصل است
مدیر حفظ میکند، رهبر توسعه میدهد
مدیر روی سیستمها و ساختار تمرکز دارد، رهبر روی افراد
مدیر به کنترل متکی است، رهبر الهامبخش اعتماد است
مدیر دید کوتاهمدت دارد، رهبری دیدگاه بلندمدت
مدیر میپرسد چگونه و چه زمان، رهبر میپرسد چه و چرا
مدیر همیشه به سود خالص شرکت فکر میکند، رهبر به افقها چشم دارد
مدیر تقلید میکند، مدیر خود سرچشمه است
مدیر وضعیت فعلی را میپذیرد، رهبری آن را به چالش میکشد
مدیر یک سرباز کلاسیک خوب است، رهبر خود واقعیاش است
مدیر کارها را درست انجام میدهد، رهبر کارهای درست را انجام میدهد
علاوه بر موارد ذکر شده در بالا، یکی دیگر از تمایزهای مدیریت و رهبری، شمارش ارزش در برابر ایجاد ارزش است. یکی از تفاوتهای عمده رهبری و مدیریت نیز همینجاست. اگر در حال شماردن ارزش هستید، شما درواقع افراد را مدیریت میکنید و رهبر آنها بهحساب نمیآیید. زیرا فقط مدیران ارزش را شمارش میکنند و رهبران واقعی تمایل به ایجاد ارزش دارند
رهبران واقعی میگویند که: «از تو میخواهم درحالیکه من شخص دوم را حلوفصل میکنم، تو شخص اول را مدیریت کنی». یک رهبر با چنین کارها و سخنانی میتواند مولد ارزش در تیم خود باشد. رهبری با تمرکز روی قادر ساختن افراد، یکی از نشانههای رهبری مبتنی بر عمل است
یکی دیگر از تفاوتهای ساختاری و بنیادین مدیریت و رهبری، چرخه تاثیر در برابر چرخه قدرت است. مدیران زیردست دارند و رهبران پیرو. مدیران چرخه قدرت را ایجاد میکنند و رهبران چرخه تاثیر را. آسانترین روش برای فهمیدن اینکه شما کدام از دو مورد فوق هستید این است که تعداد افرادی که برای مشورت به نزد شما میآیند را شمارش کنید. هرچقدر که تعداد این افراد بالاتر باشد، به این معنی است که شما در حال فاصله گرفتن از مدیریت و قدم برداشتن بهسوی رهبری هستید
وارن بنیس یکی از نظریه پردازان در مدیریت در سال ۱۹۸۹ در کتاب « در مسیر رهبر شدن » جملاتی راپیرامون تفاوت رهبر و مدیر بیان کرده است که برخی از آنها در ادامه آورده شده است
مدیر اداره می کند در حالی که رهبر ابداع می کند -
مدیریت" یک رونوشت است در حالی که «رهبری» یک اصل است" -
مدیر امور را نگهداری می کند در حالی که رهبر آنها را بهبود می بخشد -
مدیر روی سیستمها و ساختار تمرکز دارد ولی رهبر روی افراد تمرکز می کند. در -
واقع مدیریت به فرآیندهای سازمانی توجهی حساب شده دارد در حالی که رهبری به کارکنان کارکنان به عنوان افراد انسانی توجه واقعی دارد
مدیر از اجرای یک شغل اطمینان حاصل می کند، در حالی که رهبر مراقب فردی است که -
آن شغل را اجرا می کند و به او توجه دارد
مدیر نظارت می کند، ولی رهبر اعتماد می پراکند -
مدیر دیدگاه محدودی دارد، ولی رهبر از دیدگاه وسیعی برخوردار است -
مدیر «چگونه و چه وقت» را می پرسد، در حالی که رهبر «چه چیز و چرا» را می پرسد -
مدیر نظر به انتهای خط دارد، ولی رهبر چشم به افق دارد -
مدیر پیروی می کند، در حالی که رهبر سرچشمه می گیرد -
مدیر وضع موجود را می پذیرد، ولی رهبر با وضع موجود در جدال است -
مدیر سرباز قدیمی خوبی است، اما رهبر آدم خودش است -
مدیر کارها را درست انجام می دهد، در حالی که رهبر کارهای درست را، انجام می دهد -
در بالا شرح کاملی از وظایف مدیران و رهبران را خواندید. با توجه به مطالب ذکر شده در بالا، با قطعیت نمیتوان یک نقش را بر دیگری اولویت داد. بهتر است اینطور بگوییم که دوران فرق گذاشتن و جداسازی رهبری و مدیریت تمام شده است. درگذشته، وظیفه مدیران این بود که از قوانین مصوب شده پیروی کنند، کارها را سامان دهد و وظایف لازم را به افراد محول کنند و در آخر نیز منتظر نتیجه بمانند و مطمئن شوند که تمامی کارها بر اساس ترتیب صورت گرفته است. در آن زمان، تمرکز بیشتر روی کارایی بود
اما در اقتصاد جدید، ازآنجاییکه دانش افراد ارزشساز واقعی است، نمیتوان دو نقش مدیریت و رهبری را از یکدیگر جدا کرد. کارمندان و کارگران به مدیر خود نگاه میکنند تا نهتنها وظایف را به آنها محول کند، بلکه هدفی را نیز برای آنها مشخص سازد
مدیران باید کارمندان و کارگران خود را سازماندهی کنند تا نهتنها بهرهوری بالاتر برود، بلکه استعدادها نیز ایجاد شوند و توسعه یابند و همچنین افراد نیز مورد الهام قرار بگیرند. بنابراین در جهان کنونی مدیریت و رهبری دو نقش به هم وابسته هستند و باید بهعنوان مکمل یکدیگر عمل کنند. جهان ما هم به مدیر احتیاج دارد و هم به رهبر
نتیجه گیری
از آنچه گفتیم می توان دریافت که برای موفقیت یک سازمان، باید به هر دو مقوله «مدیریت» و «رهبری» توجه داشت؛ هر چند یک مدیر موفق می تواند با توجه به مهارتها و وظایفی که برای وی برشمرده ایم، سازمان را به سوی اهداف خود، پیش ببرد اما این مهارتهای مدیریتی برای موفقیت در جهان صنعتی امروز کافی نیست. از سوی دیگر در طول تاریخ ثابت شده است که موفقیت یا شکست جنگها، امور تجاری، مسابقه های ورزشی و گروههای معترض سیاسی تا حدود زیادی به رهبری آنها مربوط می شود به گونه ای که «بنیس» ، در اهمیت «رهبری» معتقد است که «برای بقا در قرن بیست و یکم ما نیازمند نسل جدیدی از رهبران هستیم.» بهتر است که روی خود مدیریت داشته باشید و روی سازمانتان رهبری . ترکیبی از این دو همیشه مورد نیاز است
مدیریت یا رهبری، کدام یک برای موفقیت یک سازمان مورد نیاز است؟